حاشیه های یک تشییع!
این ماه ماه خونه
منافق سرنگونه
پیش از این شب رحلت علمای بزرگی را دیده بودم . میرزا جواد تبریزی و آیت الله فاضل لنکرانی که فوت کردند مردم حتی در بیرون از بیت آنها به سر و سینه می زدند و گریه می کردند . خبر ارتحال آیت الله بهجت که پخش شد گذشته از بیت آن بزرگوار ، گوشه گوشه حرم مطهر شاهد دل باختگانی بود که هر از گاه صدای هق هق گریه هایشان زوار را تحت تاثیر قرار می داد . شب قبل از تشییع منتظری نیز در بیتش حضور داشتم . صدای گریه ای از قسمت زنانه شنیده می شد ، اما مردها انگار تماشاچی بودند . بیرون بیت فقط چند نفر ایستاده بودند که اغلب ظاهری سوسولی ! داشتند و گاه صدای شوخی و خنده شان توجه دیگران را جلب می کرد . در کل خیایان صفائیه و اطراف حرم جز یک آبمیوه فروشی کنار بیت منتظری هیچ مغازه ای عکس آن مرحوم را نصب نکرده بود حتی کتابفروشی پسر آذری قمی.
یک موتور سوار را مشاهده کردم که دو پسر کم سن و سال ترک آن نشسته بودند و عکسی از منتظری که اتفاقا با کیفیتی عالی چاپ شده بود را جلوی موتور نصب کرده و در شهر گشت می زدند .
ساعت نه صبح قرار تشییع بود . ده ها نفر با قیافه هایی عجیب و قریب وارد محوطه اطراف بیت شدند . شنیده بودم که از تهران لشکر کشی شده اما برای اطمینان بیشتر با چند نفرشان گرم گرفتم . خبر تایید شد ! زن هایی آمده بودند با ظاهری که قطعا مورد تایید فتاوای منتظری نبود . جمعیت حاضر در حالی دم از تقلید منتظری می زدند که هیچ نشانه عزایی نداشتند ،به سر و سینه نمی زدند و قطره ای اشک نمی ریختند و به وصیت آن مرحوم در خصوص سیاسی نشدن مراسم تشییع بی اعتنا بودند .
در مقابل بین بچه های بسیج شایع شده بود که آقا توصیه نموده مراسم با احترام انجام بشود . برای همین دوستان به یکدیگر سفارش می کردند به هیچ وجه درگیر نشوید.
شعار های آنها شروع شده بود . مرگ بر دیکتاتور و ....
دیدم یکی از محافظان صانعی یقه یک بچه بسیجی را گرفته و دستور ! می دهد از جلوی بیت نامبرده که یک کوچه با خانه منتظری فاصله دارد کنار برود . به سرعت رفتم زدم روی سینه اش و متقابلا دستور ! دادم ساکت شود . رفتم لا به لای جمعیت . می گفتم لباس مشکی تان یادتان رفت؟! اغلب تمایلی به بحث نداشتند . شاید به خاطر نا آشنا بودن با فضای قم کمی دچار دلهره بودند . از فرصت استفاده کردم و در طول مسیر هر کس که دیگران را تحریک می کرد مورد تفتیش بدنی قرار می دادم . بنده های خدا جیکشان هم در نمی آمد . یکی را دیدم که خیلی پرشور فریاد می زند و دیگران شعارش را تکرار می کنند. به کناری کشیدمش و بازرسی اش کردم . کسی به خاطر ش جلو نیامد . طفلک آب دهانی قورت داد و گفت : زشته ! جواب دادم : مواظب دستم هستم ! جلوی فیلمبردارهایشان را می گرفتم و می خواستم تا کارت یا مجوزشان را نشان بدهند آنها نیز به سرعت صحنه را خالی می کردند .
دلم برای منتظری سوخت . همه راه تا حرم ، آقایان تا می توانستند علیه دولت و نظام شعار دادند اما گویا عارشان می آمد لااله الااللهی را نثار روح نیازمند وی بنمایند .نماز میت را آیت الله شبیری زنجانی به عهده گرفت و این موضوع نشان داد که حتی از منظر مسئولین بیت منتظری نیز صانعی جایگاه علمی پایینی دارد .جالب است وسط نماز یکی با موبایلش بازی می کرد بعضی سرشان را چرخانده و خارج از مسیر قبله را نگاه می کردند و ... خلاصه روح آن مرحوم عروسی گرفت !!
بعد از نماز دباره شعار های موهن به نظام شروع شد . جالب است که موقع پخش نوای قرآن و حتی سخنرانی مرحوم منتظری از بلندگوهای حرم نیز عزاداران! کار خودشان را می کردند .بچه ها که بیشتر در فیضیه اجتماع کرده بودند ترجیح دادند همچنان به فکر آرامش باشند . با سه چهار نفر از دوستان کنار جمعیت رفتیم و تمثال های مبارک امام و آقا را روی دست گرفتیم . آن وری ها گاهی نزدیک می آمدند نگاهی می کردند و می رفتند گاهی هم سر بحث داشتند که جوابشان را می دادیم . این وسط برخی دوستان روشنفکر بسیجی! دلواپس شده بودن و مدام توصیه می کردند شما کم هستید ممکن است به امام توهین کنند بروید فیضیه و .... دوست خوبم سید محسن احمدی که تصویری بسیار زیبا از حضرت امام در دست داشت با خونسردی می خندید و پاسخ می داد : خط مقدمی ها همیشه کم هستند . به اندیشه امام توهین شده و ...
عبدالله نوری را دیدم که در حلقه فشرده چند جوان خودش را به حرم رسانده بود . رفتم مقابلش و فریاد زدم آقای نوری ! ما مقلدان امام خامنه ای هستیم به شما هم توصیه می کنم پیرو امام خمینی باشید و ...با صورتی سرخ ! خونسرد بود و سر تکان داد . او که گویا در جایگاه مخصوص جایی نداشت روی سکویی در حاشیه حرم نشست . اطرافیانش دیگران را دعوت می کردند تا سر جایشان بنشینند . شاید قصد صحبت داشت .جالب است که خیلی از سبزها هم او را نمی شناختند و از یکدیگر نامش را می پرسیدند. بچه ها داشتند با عکس امام می آمدند که شیخ بلند شد و رفت پی کارش.
اذان که شد دیگر کاسه صبر بچه های بسیج لبریز شد . توهین به آقا در حرم برایشان قابل هضم نبود . جمعیت حزب الله که به راه افتاد جبهه مقابل زود صحنه را ترک کرده و به طرف بیت منتظری عقب نشینی نمودند . خون بچه ها به جوش آمده بود . بچه های قم پیش از این نیز در مواجهه با شرارت های بیت منتظری و دراویش مفسد که به تخریب خانقاهشان منجر گردید روح سلحشوری شان را به اثبات رسانده بودند . با این که ایام محرم هزاران نفر از طلاب برای تبلیغ به خارج قم می روند اما جمعیت بسیار قابل ملاحظه بود. خیلی ها آمده بودند . جانبازهای با عصا پیرمردهای لنگان و حتی برخی جوان ها با ظاهری متفاوت تصاویر کوچک و بزرگ امام و رهبری را به دست گرفته یا روی پیشانی می چسباندند. رفتم جلو و به خیلی هایشان یک ماچ هدیه دادم . حضور خواهران انقلابی نیز بسیار چشمگیر بود .
بچه ها هرچه به بیت منتظری نزدیک تر می شدند جمعیت مقابل کمتر و کمتر می شد .شعار اگر بسیجی نیود صدام یزید بابات بود ! پاسخ دندان شکنی در مقابل اهانت گران به ساحت بسیج به حساب می آمد .نیروی انتظامی دخالت کرد و جلوی بچه های بسیج را گرفت . عده ای توانستیم از حلقه آنها عبور کنیم. درگیری مختصری داشتیم .آن وری ها همچنان مغرورانه شعار می دادند و هم قسم شدند! بیت آقایشان را تنها نگذارند .درهای بیت بسته شده بود .لنگه کفش و چند شی دیگر به طرف بچه های بسیج پرتاب گردید که پاسخ متقابل را در پی داشت . می شنیدیم که بین خودشان می گویند: اینها شعار می دهند تخلیه می شوند و می روند . خوب به خودشان روحیه می دادند!
دو سه نفری عکس امام و آقا را پاره کردند . بچه ها آنها را نشان کردند و با یک یورش دستشان را گرفته و به این طرف کشاندند تا کمی نصیحت شوند!
نیروی انتظامی شکاف بدی بین بچه ها ایجاد کرده بود. رفتم جلوی چند تا از درجه دارها را گرفتم و داد زدم کتکش را بچه های حزب اللهی می خورند حقوقش را شما می گیرید ...جلوی ما مرد شدید و شاخ و شانه می کشید؟ جگر دارید رو به روی آنها بایستید ...مگر کار آنها جرم نیست ؟چرا کسی دستگیر نمی شود و ....
اغلب آنها سعی می کردند دعوت به آرامش کنند. جمعی از دوستان شعار دادند : نیروی انتظامی تفکر تفکر! ماموری بود با لهجه شیرین آذری ، خنده ای کرد دستی به سرش کشید و گفت : چیزی به ذهنم نمی آید !
این وسط بچه ها زیرکی خوبی نشان دادند . عده ای کوچه را دور زده و از طرف دیگر وارد معرکه شدند . سو سول ها خودشان را که در محاصره دیدند شهامت شان رنگ باخت . فحش ها را گذاشتند کنار و شروع کردند به خواندن دعای فرج! یکی داد زد رو به قبله! همه رو به قبله ایستادند با اندکی فاصله حدود صد و هشتاد درجه ! یاد قرآن سر نیزه افتادیم . چاره ای نداشتند مجبور بودند قسمشان را بشکنند . با عجز و ناله از نیروی انتظامی خواهش می کردند وساطت کنند تا بتوانند از مخمصه رها شوند . کوچه ای باز کردیم تا گورشان را گم کنند .فریاد شکوهمند نصر من الله و فتح قریب دل ها را روشن ساخت .کسی وارد بیت نشد . داشتیم متفرق می شدیم که شایعه شد موسوی داخل بیت منتظری است . سیل جمعیت دوباره به آن سمت یورش برد. مردم می گفتند : به این قوه قضائیه که امیدی نیست بگذارید خودمان کار رایکسره کنیم .فرماندهان انتظامی قسم خوردند این خبر صحت ندارد . بچه ها به طرف منزل صانعی رفتند و با شعار صانعی ، بی بی سی پیوندتان مبارک! به مواضع دشمن شادکن ایشان ادای احترام نمودند! تصویر مقام معظم رهبری و امام روح الله بر روی شیشه های بیرونی بیت نصب شد . سپس دوستان به طرف بیت رهبری رفتند وبا مقتدایشان تجدید پیمان نمودند . عصر آن روز و شب نیز بچه ها در صحنه بودند .به اعتقاد ما باید کاری می کردیم که جوجه منافق های رذل ، هوس نکنند برای سوم و هفتم پا به قم بگذارند . در نخستین روزهای محرم ، شور و حال عاشورایی بچه ها دیدنی بود . جای همه عاشقان اباعبدالله و عدالت خواهان را خالی کردیم . بعضی از برادران انتظامی که گویا در درگیری های پس از انتخابات تهران نیز حضور داشتند از واکنش پر صلابت بچه ها خوششان آمده بود و می گفتند شما انتقام ما را هم از آشوب گران گرفتید . به شوخی می گفتیم از این به بعد هر نقطه ای که آشوب شد سرکوبش را کنترات ! پذیراییم . بعد از ظهر هم بچه ها راهپیمایی کردند. شب من دیگر در قم نبودم .اما بچه ها خودشان را به مجلس ترحیم منتظری در مسجد اعظم رساندند . هیچ یک از مراجع حضور نداشتند . از روحانیون سرشناس فقط صانعی آمده بود. بچه ها فرصت را غنیمت شمردند و شعار صانعی صانعی این آخرین اخطار است را سر دادند . صانعی گریخت و بچه ها دوباره بیت منتظری را به محاصره در آورده و تابلوی دفترش را پائین کشیدند . گویا این پیروزی به کام دوستان شیرین آمده ! آنان همچنان تجمعاتی را در شهربرگزار می کنند . شعار زیبای شهر مقدس قم جای منافقین نیست هنوز در خیابان های این شهر به گوش می رسد .
کلمات کلیدی: